آریامآریام، تا این لحظه: 13 سال و 11 روز سن داره

آریام عشق زندگی مامان و بابا

در مسیر زندگی من خیلی خطرناکم!

پسر کوچولوی قشنگم، شروع ماه اردیبهشت همزمان شد با دلتنگیهای من برای روزهای با تو بودن. مامان مجبور شد بره سر کار و بر خلاف میلش تو رو تمام وقت بذاره مهد کودک.نمیدونی چقدر برام سخت بود، اما چاره ای نداشتم. تمام لحظه هایی که ازت دور بودم، بهت فکر میکردم و نگران بودم که نکنه بهت خوش نمیگذره...عادت داشتیم هر روز بعد از ناهار با هم بخوابیم و من عاشق این بودم که دست مینداختی دور گردنم و هزار تا بوسم میکردی تا خوابت ببره. امابا بزرگ شدنت و تغییر شرایط یکی یکی این وابستگیها کم میشه و من نمیدونم باید ناراحت باشم یا خوشحال؟! برخلاف تصور من، از روز اولی که تا ساعت 4 مهد بودی، با لب خندون اومدی و گفتی مامان نمیدونی چقدر خوش گذشت، خبر نداری که (هر وقت...
12 خرداد 1393
1